خاصه در اعصارِ شتـابان است که مسئـله­وارگیِ تاریخ نقـاب از رخ بر میگیرد. نمودهای بیرونیِ ایـن شتـاب هرچه باشند، پیـامد ثابت آن مسخِ پیـاپیِ پاسخها به پرسش است که خلطِ پرسش و پاسخ را در پی میآورد و در نهـایت به استقـرار خلط عام میانجامـد. بر اساس این مشاهدات، میشل مـهیـر رویکردی عقـلانی و فلسفی بـه تاریخ را پیشنـهاد میکند که عقلانیت آن مبتنـی بـر توان تشخیص پرسش از پاسخ است و منش فلسفی آن در گـروِ تقـلا برای سامـان دادن و معنـا بخشیدن به پرسشها. در کتاب تاریخ چیست؟ این رویکرد مسئـله­شناختـی در بـرابـر دو ادراکِ مرسوم از روایت تاریخی موضع میگیرد: یکی ادراک اثباتگـرا که بـر مادیت رویدادهای گذشته تمرکز میکنـد و مسئـلهوارگی آنها را کوچک میشمـارد؛ دوم ادراک فـرجامشناختی که معنای تاریخ را در غایت آن میجوید.